در حال بارگذاری ...

اشخاصی چون ما که با فکر کردن به این مفاهیم به وجد می آییم، خوب است به این سوال ضروری پاسخ دهیم که آیا این مفاهیم تنها به عنوان مفاهیم صِرف باقی نخواهد ماند؟ مفاهیمی که تنها بر زبان یا قلم می آید و کاری جز بر انگیختن احساسات و تخیلات شنونده و خواننده ندارند؟ مفاهیمی که پیاده کردن عملی آنها کاری بس سخت و دشوار است ....

سید ابراهیم الزاکی
مترجم: پریسا فیضی
 راه حل هایی برای مشکل طایفه گرایی 
مولف به این امر اشاره دارد که نقشه راه برای حل مشکل طایفه گرایی جز با اشاعه و نهادینه سازی موارد ذیل محقق نخواهد شد. این موارد عبارت-اند از: ترویج فرهنگ تسامح، همزیستی مسالمت آمیز، ایجاد شناخت واقع بینانه و درک متقابل، پذیرش تعدد گرایی، به رسمیت شناختن دیگری، پذیرش تنوع و تعدد مذهبی، احترام به نظر دیگری، احترام متقابل میان مذاهب، خوش گمانی به دیگری، برقراری حقوق شهروندی و برادری اسلامی، اجرای عملی مفهوم شهروندی و همچنین برابری میان شهروندان در حقوق و وظایف، احترام به حقوق بشر، اجتناب از مرافعه ها و جدال های مذهبی و طایفه ای، پذیرش تعددگرایی فکری و سیاسی، همچنین جرم دانستن ایجاد و گسترش دامنه دشمنی ها، تاکید بر حرمت خون، آبرو و دارایی های تمامی مسلمانان، پرهیز از اهانت به دیگران به وسیله کافر دانستن آنها، اجتناب از تحریک و اهانت به بزرگان و مقدسات سایر مذاهب و همچنین ضمانت حق بیان نظرات و دیدگاه ها برای تمامی اطراف. 
چه زیباست اگر این مفاهیم و دیدگاه ها میان ما رایج و تبدیل به بخشی از فرهنگ فردی و رفتاری امت اسلامی شوند. از دیدگاه نظری هیچ کس منکر اهمیت روابطی اینچنین و مسأله همزیستی میان پیروان مذاهب و همکاری میان آن ها نمی شود؛ همکاری هایی که با هدف تحقق اهداف مشترک و منافع عمومی کمک می کند. البته تحقق این اهداف و منافع تنها از راه اشاعه روحیه گذشت و فرهنگ تعدد گرایی و پایبندی به اخلاقیات، گفتمان علمی و پذیرش اختلافات مشروع صورت می گیرد. 
اما اشخاصی چون ما که با فکر کردن به این مفاهیم به وجد می آییم، خوب است به این سوال ضروری پاسخ دهیم که آیا این مفاهیم تنها به عنوان مفاهیم صِرف باقی نخواهد ماند؟ مفاهیمی که تنها بر زبان یا قلم می آید و کاری جز بر انگیختن احساسات و تخیلات شنونده و خواننده ندارند؟ مفاهیمی که پیاده کردن عملی آنها کاری بس سخت و دشوار است .... 
به نظر می آید علی رغم دو دستگی های موجود در صحنه جهان اسلام، نه تنها این مفاهیم و دیدگاه ها تبدیل به روشی واقعی برای زندگی نخواهند شد، بلکه تحقق آنها به صورت عملی بسیار سخت و غیر ممکن می نماید. 
اصالت مفاهیم نوین 
گوش ما امروزه از شنیدن مقوله ها و مفاهیم جدید و نو پر شده است و همواره این مفاهیم در سطح گسترده ای بر زبان بیشتر نخبگان جاری می شود. در این زمینه همایش ها و کنفرانس های بسیاری برگزار می شود و رسانه های مختلف نیز در خصوص آنها صحبت و پژوهش های بسیاری ارائه می دهند. 
حال این سوال مطرح است که چرا بدین صورت، توجه بسیار زیادی به این مفاهیم بزرگ شده است؟ این مسأله آیا در نتیجه تاثیر فرهنگ غالب رخ می دهد و شرایط کنونی ما را مجبور می کند تا از این فرهنگ اقتباس کنیم؟ آیا این واردات فرهنگی نتیجه انحطاط تمدنی و عقب ماندگی فرهنگی ماست؟ 
یا این که این مساله، وضعیتی است طبیعی که میان ملت ها و امت ها از طریق تماس و تبادل فرهنگی بویژه در سایه گسترش و قدرت رسانه ها و دستگاه های جدید ارتباطی رخ می دهد؟ 
در شرایطی که امروزه مفاهیم تعددگرایی، آزادی، تسامح، حقوق بشر و دیگر مفاهیم مطرح می شوند، سوالات بسیاری در ذهن ها مطرح می شوند. اینکه حد و حدود اصالت این مفاهیم، جدای از میراث دینی، در خود دین نیز مطرح می شود؟ و اینکه آیا متون معتبر دینی شامل این مفاهیم هستند؟ این که آیا این مفاهیم جدید ریشه های مستحکمی در اندیشه اسلامی دارد؟ 
همانطور که مولف می گوید، این مسأله آنجا اهمیت ویژه ای می یابد که ما بدانیم تاریخ ما عبارت است از صحنه وسیعی از استبداد و نفی دیگری. 
بخش گسترده ای از فرهنگ رایج در محافل دینی، تندروی و به حاشیه راندن و کنار زدن دیگران را القا می کند؛ به گونه ای که این برداشت و تصور را بر جای می گذارد که اصل و پایه اندیشه و شریعت اسلامی اینگونه است!. 
مولف می گوید پس از بررسی مساله تعددگرایی و آزادی در اسلام، دریافته است که موارد بسیاری در متون دینی اسلامی (آیات قرآنی، احادیث و روایات) وجود دارد که بر این مفهوم به عنوان روش و روندی در نظام جامعه اسلامی تاکید می کند. 
اما در دوره سلطه عقب ماندگی در تاریخ اسلام، بسیاری از ارزش ها، اصول و قوانین اسلامی پنهان شده و اجرایی نگشت و این مسأله تحت تاثیر وضعیت و شرایط کاملا متضاد با این مفاهیم در آن دوران به وجود آمد. 
به گفته مولف اما، عواملی چون آگاهی امت اسلامی نسبت به فساد موجود و در پی آن ایجاد تحول و اراده مردمی نسبت به تغییر و اصلاح و بازگشت دوباره به مفاهیم دینی، باعث شده است که این مفاهیم مجددا به صحنه امت اسلامی باز گردد. 
مفاهیمی چون حقوق بشر، حقوق زنان، دموکراسی، تعددگرایی، آزادی، شفافیت، حاکمیت قانون و دیگر سر فصل های اصیل اسلامی که تا کنون پنهان بوده یا پنهان شده اند. متاسفانه این مفاهیم مورد غفلت قرار گرفته بودند و برخی به این مفاهیم با دیده تردید می نگریستند، گویی که اندیشه هایی بیگانه و مفاهیمی وارداتی هستند. 
هم اکنون این سوال مطرح است که چرا این مفاهیم و ارزش ها در وضعیت کنونی جامعه اسلامی حاضر و نهادینه شده نیستند؟ چرا برای قرن ها به صورت کامل پنهان شده و در مقابل، فساد، استبداد، ظلم سیاسی و دینی به جای آن حکم فرما و گسترده شده است؟ 
آیا دوری ما از این ارزش ها و پذیرش ارزش های متضاد آن، پایه و اساس پوسیدگی زیر ساخت های برپایی امت نیست؟ چگونه می توان با بازیابی این ارزش ها کاری کرد که دیگر ناشناخته نباشند و در جان ها و خرد ها رسوخ یابند؟ 
مولف همواره تاکید می کند که دین به رحمت، صلح، آشتی، تسامح، اخوت و محبت فرا می خواند و این ارزش ها همان ارزش های اصیل در دین هستند. 
اکنون این سوال مطرح است که دین اسلام در کنار گسترش پدیده های تندروی، زیاده روی، تعصب و رادیکالیسم به نام اسلام و دین، به کدام سمت حرکت می کند؟ این درک از اسلام چگونه و برای چه رایج شده است؟ 
آیا در متون و مفاهیم دینی، عواملی نهفته است که به نسبت به منشأ این پدیده ها باشد و نسبت به آنها تشویق و ترغیب ایجاد کند یا اینگونه اعمال را نیکو بداند؟ یا این که این مسأله ناشی از نوعی درک و اجتهاد ویژه از دین است؟ 
اگر این طور باشد، آیا این اجتهاد مورد قبول بوده و حامیان خود را دارد یا این که درکی است اشتباه از متون دینی و چنین اجتهادی غیرقابل قبول و کاملا مطرود است؟ چگونه می توان در کنار آشکار سازی چهره واقعی این فهم نادرست از دین، اسلام میانه رو را اشاعه و گسترش داد؟ 
 طائفه گرایی، گذشته و اکنون 
هنگامی که نویسنده میان وضعیت کنونی امت که مملو از طایفه گرایی، جدال های مذهبی، درگیری های طایفه ای و انواع مختلف فتنه انگیزی ها است و میان آنچه که در دوره ها و قرن های گذشته رخ داده است، مقایسه می کند، به این نتیجه می رسد که این مقایسه، اختلاف گسترده میان آن دو دوران را به خوبی آشکار می سازد. 
وی معتقد است که در دوره های گذشته این درگیری ها در سایه تمدن پیشرو اسلامی رخ می داد و در آن هنگام امت در اوج قدرت قرار داشته و این مشکلات در کل نمود چندانی نداشت. 
امروزه اما، در سایه این اوضاع نابسامان، و ضعفی که امت اسلامی به دلیل عقب ماندگی دینی، اخلاقی و تمدنی از آن رنج می برد، این امت با وزش کمترین باد مخالف، وارد وضعیتی بحرانی می شود و قدم در بی راهه های شوم طایفه می گذارد. 
اگر آنطور که مولف گفته است، حکومت اسلامی در عصرهای قدرت خود از پیامدهای مشکلات طایفه گرایی تاثیر نپذیرفته و توانسته بود آن را مهار کند، چرا این نظام در آن دوره اقدامی برای حل و فصل این مشکلات نکرد؟ چرا این نظام حکومتی و در زمانی که از قدرت کافی بهره مند بود، راه حلی ریشه ای برای این مشکل طرح ریزی نکرد؟ چگونه است که چنان دولت قدرتمندی، این مشکلات را برای ما به ارث گذاشته در حالی که ما هم اکنون از خواری، پستی، ضعف داخلی و تجاوزات خارجی رنج می بریم؟ 
چرا باید ملت های دیگر به سان سگان وحشی، به راحتی به سوی ما حمله ور می شوند؟ امتی که در زمان قدرت خود، مشکلات و بحران هایی این چنین را حل و فصل نکرده است، آیا می تواند در سایه ضعف و عقب ماندگی خود آن ها را حل کند؟ 
 
ادامه دارد...
 

قسمت اول مقاله 

قسمت دوم مقاله

قسمت سوم مقاله

قسمت چهارم مقاله 

قسمت پنجم مقاله




نظرات کاربران